همشهری آنلاین- علیالله سلیمی: این ضربالمثل شیرین و پندآموز را احتمالاً شنیدهاید؟ این جمله برایتان آشنا نیست؟ هست. بارها همه ما این جمله و جملات مشابه را شنیدهایم که به شیرینی و پندآموز بودن ضربالمثلها اشاره دارد.
جیک جیک مستونت بود، فکر زمستونت بود؟
مورچهای در فصل بهار و تابستان دانهها را به لانهاش میبرد و انبار میکرد تا در روزهای سرد و سخت زمستان بیغذا نماند. گنجشک که کار کردن زیاد مورچه را میدید، به او گفت: حیف این وقت خوش نیست، چرا اینقدر کار میکنی؟ مورچه گفت: بازی و خورد و خواب هم اندازهای دارد. باید کمی هم به فکر فردا و فصل زمستان بود؛ مثل من کمی دانه انبار کن که هنگام برف و باران و سردی هوا گرسنه نمانی. گنجشک گفت: هوای به این خوبی را رها کنم و به فکر انبار کردن آذوقه باشم؟ امروز که خوردنی و نوشیدنی هست، در فصل زمستان هم حتماً برای خوردن چیزی پیدا خواهم کرد. روزها، هفتهها و ماهها پشتسر هم آمدند و رفتند تا اینکه زمستان سرد از راه رسید. برف بارید و همهجا را سفیدپوش کرد. دیگر نه گیاه و سبزهای روی زمین ماند و نه میوهای روی شاخه درختی پیدا شد. گنجشک کمی این طرف رفت، کمی آنطرف رفت، اما چیزی برای خوردن پیدا نکرد. پر و بالش در آن هوای سرد، قدرت پرواز نداشت. نمیدانست چهکار کند. یاد مورچه افتاد و با خودش گفت: بهتر است پیش دوستم بروم. شاید او کمکی به من کند و دانهای به من بدهد که بخورم و از گرسنگی نمیرم. با این فکر گنجشک، خودش را به در لانه مورچه رساند و در زد و حال و روزش را برای مورچه تعریف کرد و گفت: کمکم کن که از گرسنگی دارم میمیرم. مورچه گفت: یادت میآید که در تابستان چندبار به تو گفتم به فکر این روزها هم باش، اما تو گوش نکردی و میبینی که حالا به چه روزی افتادهای. ببینم وقتی که جیکجیک مستونت بود، فکر زمستونت بود؟
نظر شما